شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

داستان باغ

دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۴ ب.ظ

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست

غنچه آنروز ندانست که این گریه زچیست


باغبان آمد ویک یک همه گلها را چید

باغ عریان شد و دیدند که ازگل خالیست


باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟

گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست


گریه ی باغ از آن بود که او میدانست

غنچه گرگل بشود هستی او گردد نیست


رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود

می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست

۹۴/۰۵/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی