شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یغما گلرویی» ثبت شده است

من رؤیایی دارم، از جنسِ بیداری

رؤیای تسکینِ این دردِ تکراری

دردِ جهانی که از عشق تهی می‌شه
دردِ درختی که می‌خشکه از ریشه

دردِ یه کودک که تو چرخه‌ی کاره
یا دردِ اون زنِ که محکومِ آزاره

تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه... رؤیای من اینه

من رؤیایی دارم، رؤیای رنگارنگ
رؤیای دنیایی سبز و بدونِ جنگ

من رؤیایی دارم که غیرممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلوهای ایست

دنیایی که بمب و موشک نمی‌سازه
موشک روی خوابِ کودک نمی‌ندازه

دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدم‌ها به جرمِ پرسش نمی‌میرن.

تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه... رؤیای من اینه

من رؤیایی دارم، رؤیای آرامش
رؤیای دنیای بی‌مرز و بی‌ارتش

من رؤیایی دارم، رؤیای خوشبختی
رؤیای دنیایی بی‌نفرت و سختی

بی‌ترسِ سرنیزه، بی‌وحشتِ باطوم
هر آدمی شاد و هر ظالمی محکوم

دنیایی که توش پول اربابِ مردم نیست
قحطیِ لبخند و ایمان و گندم نیست

تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه دنیای بی‌کینه
دنیای بی‌کینه رؤیای من اینه


یغما گلرویی

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۵

کوچک بودند 

برای تیتر بزرگ خبر شدن،

دویست گربه ی سرگردان گرگرفته

که خاکسترشان را باد

به آسمان برد

و مادرترزای مشتعلی

که همچنان

نگران کودکان پریشان خود بود.


روزنامه ها را ورق نزن!

سهم آن فرشته ی بی بال و گربه هایش

تنها دو سطر ساده 

در گوشه ی صفحه ی حوادث است.


اینجا برای تیتر یک بودن

باید صعود قیمت نفت باشی،

سقوط قیمت سکه،

یا اکران دولتی فیلمی دروغگو.


ما سال هاست

در دل گربه ای بزرگ زندگی می کنیم

که می سوزد.


یغما گلرویی

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۹

از انقلاب تا آزادی ،

در بست اَم که بگیری دیر میرسی !

از انقلاب تا آزادی

پشتِ چراغ قرمزی ... پیر میرسی !


اگه چراغُ رَد کنی ،

خطِ عذابُ سَد کنی ،

راهِ برگشت نداری ... به میدونِ تیر میرسی !

چشماتُ رو هم بذاری ،

لحظه ها رَم که نشماری ،

آخرش به آزادی تو زنجیر میرسی !


پاسبونا تو خوابن ،

جوازِ دفنِ عابرا قبلِ مرگ صادر شده !

از نگاتیو انقلاب ،

به جایِ عکسِ کبوتر ، کلاغ سیاه ظاهر شده !


چراغا چشمک نمیزنن ،

قرمز رنگِ اصلیه تو مرام این نقاشی !

رنگین کمون یه اسلحه س ،

تو اگه بخوای میتونی رنگِ روزگار نباشی !

از انقلاب تا آزادی ،

دربست اَم که بگیری دیر میرسی

از انقلاب تا آزادی 

پشتِ چراغ قرمزی، پیر میرسی !


یغماگلرویی

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۴۴

یک روز

بلکه پنجاه سالِ دیگر

موهای نوه‌ات را نوازش می‌کنی

در ایوانِ پاییز

و به شعرهای شاعری می‌اندیشی

که در جوانی‌ات

عاشقِ تو بود.

شاعری که اگر زنده بود

هنوز هم می‌توانست

موهای سپیدت را

به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند

و در چینِ دور چشمانت

حروفِ مقدسِ نقر شده بر کتیبه‌های کهن را بیابد...

یک روز

بلکه پنجاه سالِ دیگر

ترانه‌ی من را از رادیو خواهی شنید

در برنامه‌ی «مروری بر ترانه‌های کهن» ، شاید

و بار دیگر به یادخواهی آورد

سطرهایی را

که به صله‌ی یک لب‌خند تو نوشته شدند.

تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک

و این شعر در آن روز

تازه‌ ترین شعرم برای تو خواهد بود...


یغما گلرویى

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۵

هوا خوبه توهم خوبی منم بهتر شدم انگار

یه صبح دیگه عاشق شو به یاد اولین دیدار


به روت وا میشه چشمایی که با یاد تو میبستم

چه احساسی از این بهتر تو خوابم عاشقت هستم


تو میچرخی به دور من کنارت شعله ور میشم

تو تکراری نمیشی من بهت وابسته تر میشم


تبت هر صبح با من بود تب گل های داودی

تبی که تازه میفهمم توتنها باعثش بودی


تو خورشیدو قسم دادی فقط با عشق روشن شه

یه کاری با زمین کردی که اینجا جای موندن شه...


یغما گلرویی 

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۴

ﺗـﺼـﻮر ﻛـﻦ اﮔـﻪ ﺣﺘﻲ ﺗـﺼﻮر ﻛﺮدﻧـﺶ ﺳـﺨﺘـﻪ

‫ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺗﻮ اون ﺧﻮﺷﺒﺨﺖِ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻪ 


‫ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ اون ﭘﻮل و ﻧﮋاد و ﻗﺪرت ارزش ﻧﻴﺴﺖ

‫ﺟـﻮاب ﻫـﻢﺻـﺪاﻳﻲﻫﺎ ﭘﻠﻴـﺲ ﺿـﺪ ﺷـﻮرش ﻧﻴﺴﺖ 


‫ﻧﻪ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪای داره، ﻧﻪ ﺑﻤﺐاﻓﻜﻦ ﻧﻪ ﺧﻤﭙﺎره 

‫دﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ ﺑﭽﻪای ﭘﺎﺷﻮ روی ﻣـﻴﻦ ﺟﺎ ﻧﻤﻴﺬاره


‫ﻫـﻤـﻪ آزادِ آزادن، ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻲدرد ﺑـﻲدردن 

‫ﺗﻮ روزﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻲ، ﻧﻬﻨﮕﺎ ﺧﻮدﻛﺸﻲ ﻛﺮدن


‫ﺟـﻬﺎﻧﻲ رو ﺗﺼﻮر ﻛﻦ، ﺑﺪون ﻧـﻔﺮت و ﺑﺎروت


‫ﺑﺪون ﻇﻠﻢ ﺧﻮد ﻛﺎﻣـﻪ، ﺑﺪون وﺣﺸﺖ و ﺗﺎﺑﻮت


‫ﺟﻬﺎﻧﻲ رو ﺗﺼﻮر ﻛﻦ، ﭘﺮ از ﻟﺒﺨﻨﺪ و آزادی

‫ﻟـﺒﺎﻟﺐ از ﮔﻞ و ﺑـﻮﺳﻪ، ﭘﺮ از ﺗـﻜﺮار آﺑﺎدی


‫ﺗﺼﻮر ﻛﻦ اﮔﻪ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﻮر ﻛﺮدﻧﺶ ﺟﺮﻣﻪ

‫اﮔﻪ ﺑﺎ ﺑﺮدن اﺳﻤﺶ ﮔﻠﻮ ﭘﺮ ﻣﻴﺸﻪ از ﺳﺮﻣه 


‫ﺗﺼﻮر ﻛﻦ ﺟﻬﺎﻧﻲ رو ﻛﻪ ﺗﻮش زﻧﺪان ﻳﻪ اﻓﺴﺎﻧﻪاس

‫ﺗـﻤـﺎم ﺟـﻨﮕﺎی دﻧـﻴﺎ، ﺷـﺪن ﻣﺸـﻤﻮل آﺗـﺶﺑـﺲ 


‫ﻛﺴﻲ آﻗﺎی ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎ ﻫﻢاﻧﺪ ﻣﺮدم

‫دﻳـﮕﻪ ﺳـﻬﻢ ﻫﺮ اﻧﺴﺎنِ ﺗﻦ ﻫﺮ دوﻧﻪی ﮔﻨﺪم


‫ﺑﺪون ﻣﺮز و ﻣﺤﺪوده، وﻃﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻪ دﻧﻴﺎ

‫ﺗﺼﻮر ﻛﻦ ﺗﻮ ﻣﻲﺗﻮﻧﻲ ﺑﺸﻲ ﺗﻌﺒﻴﺮ اﻳﻦ روﻳﺎ


یغما گلرویی 

۱ نظر ۱۴ تیر ۹۴ ، ۲۲:۳۲