شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۴ مطلب با موضوع «سیمین بهبهانی» ثبت شده است

بر من گذشتی، سر بر نکــــــــردی

از عشق گفتم ، بـــــاور نکــــــــردی


دل را فــــــکندم ارزان بــه پــــــایت

سودای مهـرش در ســـــــر نکردی


گفتم گـــــلم را می‌بویی از لطف

حتی به قهرش پــــرپـــر نـــــکردی


دیدی ســبویی پــــــــر نوش دارم

باتشنگـــی‌ها لــــــب تـر نکـردی


هنگام مـستی شور‌آفــــرین بود

لطفی که با ما دیگر نکــــــــــردی


آتش گــــــرفتم چــون شاخ نارنج

گفتم: نظـر کن ! سر بر نکــــــردی


سیمین بهبهانی

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۵

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم 

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه 

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب 

با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه 

من او نیم او مرده و من سایهٔ اویم 

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است 

او در دل سودازده از عشق شرر داشت 

او در همه جا با همه کس در همه احوال 

سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت 

من او نیم این دیدهٔ من گنگ و خموش است 

در دیدهٔ او آن همه گفتار نهان بود 

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ 

مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود 

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ 

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خندهٔ جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت 

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم 

آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد 

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه 

چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد 

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی ی کافور نهادم 

او مرده و در سینهٔ من ،‌ این دل بی مهر 

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم


سیمین بهبهانی  

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۲

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟

کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم

که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

ز من هرآنکه او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من


سیمین بهبهانی

۰ نظر ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۸

دوستت میدارم و بیهوده پنهان میکنم

خلق میدانند و من انکارایشان میکنم


عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید

از غم رسوا شدن سر درگریبان میکنم


دست عشقت بند زرین زد به پایم این زمان

کاین سیه کاری بهموی نقره افشان میکنم


سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین

زیر چتر نسترنآتش فروزان میکنم


دیده بر هم مینهم تا بسته ماند سر عشق

این حباب ساده راسرپوش طوفان میکنم


این من و این دامن و این مستی آغوش تو

تا چه مستوری منآلوده دامان میکنم


دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای

نعمت وصل تورا اینگونه کفران میکنم


ای شگرف، ای ژرف، ای پر شور، ای دریای عشق

در وجودتخویش را چون قطره ویران میکنم


تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه

اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم


زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است

هرچه میخواهی بگو آن میکنم آنمیکنم


 سیمین بهبهانی

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۵