شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۷ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

گاهی برویم پشت دریاها

همان شهری که سهراب میگفت در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است...

و بیندیشیم که چرا این روزها

باغچه‌ای نیست که در آن،

گل سرخی قبله‌مان باشد...

و چرا اسب هم دیگر حیوان نجیبی نیست

و انگار مرگ هم، پایان کبوتر...

جنگ خونین هم نه فقط بین انار و دندان

و آب‌ها همه گِل...

 

افشین

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۶

و من اینجا

تنها

در نقطه ای از این جسم گ‍ِرد


که از بالا آبی‌ست

اما درون تیره


محور چرخش از بالا خورشید 

اما درون هر موجود دوپا


از بالا در حال گردش

از درون اما

تنها سنگ‌های متحرک پر صدا؛

بلندگوهای دروغ گو


از بالا سرسبز

از درون گل آلود،

با کرم‌هایی مشمئز کننده...


آری 

تنها راه نیالودن

تنهایی...


افشین 

۲ نظر ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۲

آسمان، آبی اما کم رمق

تکه پنبه های پهن شده، کم آب و رنگ

مرزها نامشخص، ابرها هم کم رمق


آنتن های بی مخاطب

امواج پر صدای زورگو


کارگران مشغول کار

ماشین ها دور... اما عجول

روح‌ها خسته

گره‌های کور

فضا پور نور،

معتدل اما گرفته!


زندانی با شکنجه


دیوار‌های میخ دارِ بدون ساعت

ساعت‌های ساکت

شتاب‌های پوچ

گیج

گنگ


و گه گاهی

صدای کودکی در میان


و همیشه اخبار کذب

و حرف‌هایی که آدم نمی‌داند

برای‌شان بخندد یا گریه کند


افشین 

۰ نظر ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۲

حال من مثل

حال ی مرد ثروتمنده، 

که اتفاقی معتاد می‌شه

و بعد از چند ماه، کارتن خواب...

حالا ی شب،

ی معجزه

ترکش داده

پاکه 

ولی تلخ و تهی...

 

افشین

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۵

صبح دم‌ بود

خورشید نقاب از رخ برکشیده بود

ناگهان 

شعله ای سر کشیده بود

آسمان تیره بود، ابرو در هم کشیده بود


همه جا گُر گرفته بود

یاری نبود، راهی نبود 

بغض گلو را گرفته بود

برای آخرین بار 

مهربانی را در آغوش گرفته بود

تلخ بود، خیلی زود آن فرشته 

به سوی آسمان پرگرفته بود


(بعد از آن بی تاب بودند

فرشته های کوچکی که تنها بودند

و از زمین که دیگر جای دلگیری بود

همه به سوی مادر در سفر بودند)



برای فرشته مهربان، زنده یاد بانو شعله رئوفی

امروز‌ نفس ما هم گرفته بود...


افشین 

۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۷

شهرزاد من!

نگران کم آمدن قصه هایت نباش؛

زیباترین غزل‌های عاشقانه را باهم خواهیم سرود..‌.

و زیبا‌ترین رمان‌ها را زندگی خواهیم کرد 

فقط، اگر‌ تو 

بیش از هزار و یک شب، شاهزاده من باشی!


افشین

۱ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۳

تنهایی ی وقت هایی ی انتخابه‌.‌..

انتخابی با ریشه های درهم تنیده، از درخت ترس!

ترس از مبادا شکستن

و‌ مبادا شکسته شدن؛

ترس از سنگ شدن، در دل ...

سخت شدن در نظر..‌.

سرد شدن در عشق!

نه تنهایی عار نیست،

ی جور دلخوشیه...


افشین
۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۸