شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

بیش از اینها، آه، آری

بیش از اینها می‌توان خاموش ماند


می‌توان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان

در گلی بیرنگ، بر قالی

در خطی موهوم، بر دیوار


می‌توان با پنجه‌های خشک

پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند میبارد

کودکی با بادبادک‌های رنگینش

ایستاده زیر یک طاقی

گاری فرسوده‌ای میدان خالی را

با شتابی پرهیاهو ترک می‌گوید

می‌توان بر جای باقی ماند

در کنار پرده، اما کور، اما کر

می‌توان فریاد زد

با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه

«دوست میدارم»

می‌توان در بازوان چیرهٔ یک مرد

ماده‌ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفرهٔ چرمین

با دو پستان درشت سخت

می‌توان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد

عصمت یک عشق را آلود

می‌توان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را

می‌توان تنها به حل جدولی پرداخت

می‌توان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف

می‌توان یک عمر زانو زد

با سری افکنده، در پای ضریحی سرد

می‌توان در گور مجهولی خدا را دید

می‌توان با سکه‌ای ناچیز ایمان یافت

می‌توان در حجره‌های مسجدی پوسید

چون زیارتنامه خوانی پیر

می‌توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

می‌توان چشم ترا در پیلهٔ قهرش

دکمهٔ بیرنگ کفش کهنه‌ای پنداشت

می‌توان چون آب در گودال خود خشکید

می‌توان زیبائی یک لحظه را با شرم

مثل یک عکس سیاه مضحک فوری

در ته صندوق مخفی کرد

میتوان در قاب خالی ماندهٔ یک روز

نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت

می‌توان با صورتک‌ها رخنهٔ دیوار را پوشاند

می‌توان با نقش‌هائی پوچ‌تر آمیخت

میتوان همچون عروسک‌های کوکی بود

با دو چشم شیشه‌ای دنیای خود را دید

می‌توان در جعبه‌ای ماهوت

با تنی انباشته از کاه

سالها در لابلای تور و پولک خفت

می‌توان با هر فشار هرزهٔ دستی

بی‌سبب فریاد کرد و گفت

«آه، من بسیار خوشبختم»


فروغ

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۰۹

خواجه در ابریشم و ما در گلیم 
عاقبت ای دل همه پا در گلیم 

تا در این دنیا توانی شاد باش 
چونکه از دنیای دیگر غافلیم 
عاقبت ای دل همه پا در گلیم 

زاهدا حرص بهشت و عالم فانی چرا؟ 
حرص از کف دادن تاج سلیمانی چرا 
غصه ی گبر و مسیحا و مسلمانی چرا؟ 
او به هر راهی که ما را می کشاند مایلیم 
عاقبت ای دل همه پا در گلیم 

زاهدا برخیزو کاری کن که تا مستی کنیم 
تا که در گیسوی یار مهربان دستی کنیم 
نیستی ها را فدای عالم هستی کنیم 
ما خراباتی و مستیم و گرفتار دلیم 
عاقبت ای دل همه پا در گلیم 

زاهدا اسرار این عالم از آن عالم جداست 
کس نمی داند که راه عالم دیگر کجاست 
عشق می گوید که عاشق هرکه باشد با خداست 
عقل می گوید که عاقل باش و ماهم عاقلیم 
عاقبت ای دل همه پا در گلیم


پرواز همای

۱ نظر ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۰۸