شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست

باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب

باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

مغبچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دل

در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت

چهره خندان شمع آفت پروانه شد

گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت

قطره باران ما گوهر یک دانه شد

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری

حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست

دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد


حافظ

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۷

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید


مولانا

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۰

ره آسمان درونست

پر عشق را بجنبان 

پر عشق چون قوی شد 

غم نردبان نماند 

تو مبین جهان ز بیرون 

که جهان درون دیده ست 

چو دو دیده را ببستی 

زجهان،جهان نماند ...

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۰

گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی

دوستش بداری

وَ برایش چای بریزی...


گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی

بگویی سلام،

می‌آیی قدم بزنیم؟


گاهی وقت‌ها

دلت می‌خواهد یکی را ببینی

بروی خانه بنشینی، فکر کنی

وَ برایش بنویسی ...


گـاهی وقت‌ها

آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!


افشین صالحی

۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۳

آری آری

زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست

گر بیفروزیش

رقص شعله اش در هر کران پیداست

ورنه خاموشست و خاموشی گناه ماست


سیاوش کسرایی

۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۱۵

گاهی برویم پشت دریاها

همان شهری که سهراب میگفت در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است...

و بیندیشیم که چرا این روزها

باغچه‌ای نیست که در آن،

گل سرخی قبله‌مان باشد...

و چرا اسب هم دیگر حیوان نجیبی نیست

و انگار مرگ هم، پایان کبوتر...

جنگ خونین هم نه فقط بین انار و دندان

و آب‌ها همه گِل...

 

افشین

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۶

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از عمر چه ماند باقی

مهر است و محبت است و باقی همه هیچ


امیر ناصر خزائی


پ.ن: این شعر از مولانا، خیام و ... نیست

۱ نظر ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۹

هر کسی عشق را با زبان خود بیان میکند...

دارکوب، میکوبد

پیکاسو، میکِشد

باباطاهر، میمیرد

قناری، میخواند

هیتلر، میکُشد

آهو، می دوَد

هیچکاک، می نویسد

خدا...میبخشد.


ولی من٬ در سکوتی محض

فقط میروم...


رضا علیزاده 

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۱

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معنا نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

خیام
۰ نظر ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۲

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خیام

۲ نظر ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۲

این شهر 

پر از صدای پای مردمیست

که همچنان که تورا می بوسند

طناب دارت را می بافند

مردمانی که 

صادقانه دروغ می گویند

و عاشقانه خیانت می کنند!!!


کاش

دلها آنقدر پاک بود

که برای گفتن "دوستت دارم"

نیازی به قسم خوردن نبود..


فروغ فرخراد

۲ نظر ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۶

خوابیدی بدون لالایی و قصه

بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
توی خواب گلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرت نمیسوزونه
جای سیلی های باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی آدمکا رو جا گذاشتی
قانون جنگل زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی تونستی بمونی
دلت بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی می گه
میدونم می بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره


علی فرید

۱ نظر ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۵